سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نسل کاسبان قدیمی از ویژگی‌های منحصربفردی برخوردار است که با توجه به وضعیت کنونی بازار، شبیه یک قصه است و یکی از این قصه‌ها که واقعیت داشته، مربوط به یکی از مشهور‌ترین کاسبان پایتخت در دوران گذشته بوده است؛ کاسبی که دیگر زنده نیست، ولی کهنه‌بازاری‌ها او را به خوبی می‌شناسند و در بازار آهنگرهای تهران، هیچ کاسبی نیست که کلامی در رد وسعت بخشندگی آن پیرمرد قد بلند، لاغر اندام، نحیف و محاسن سپید سخن بگوید.

جلوی چلوکبابی صف طویلی بود که از آن یکی صف متمایز بود؛ صف کوتاه‌تر صف مستمندان و فقیرانی بود که غذای رایگان و خرجی می‌گرفتند و صف طولانی صف خرید غذا بود که شاید هم به نیت کمک و سیر کردن آن صف دیگر تشکیل شده بود. این وضعیت هر روز چلوکبایی حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» و متخلص به (ساعی) بود؛ مردی از دیار نهاوند که روی قبرش نوشته: «بزرگ‌ترین کاسب قرن» و حقیقتاً با روحیاتش این گفته دور از حقیقت نیست.

 

فیلم: چرا دیگر کاسبی چون «مرشد چلویی» نداریم؟

 در بازار بزرگ تهران، این قلب اقتصادی کشور که گام برمی‌داری، زرق و برق دالان‌ها و سر و صدای سرا‌ها، کمتر انسان را به فکر اصالت و فلسفه کسب و کار وامی‌دارد. در بازار امروز که پای می‌گذاری، دیگر خبری از مرشد چلویی‌ها نیست،‌‌ همان که معتقد بود؛ «کار کردن برای خداست.» غذای رایگان به فقیران می‌داد و با دستِ خود، لقمه در دهانِ نیازمندان و کودکان می‌گذاشت.

اویی که خود شخصاً داخل سالن سر هر میز می آمد و مشتریها را می دید و احوال پرسی می کرد، گاهی لطیفه ای می گفت که مشتریان تبسم می کردند و مقداری روغن از داخل بادیه برمی داشت و روی ظرف غذای مشتری می ریخت اما تنها روغن نبود که سرازیر ظرف‌ها می‌شد. وقتی پس از مراجعت به قبر مرشد در ابن باویه، راهی محل کسبش شدیم، یکی از مغازه‌های همسایه کبابی مرشد تعریف می‌کرد: «وقتی بچه بودیم و به مغازه مرشد می‌رفتیم، او با یک دسته سیخ کباب بین میزها می چرخید و هر بشقابی خالی می‌شد -حتی شده به اصرار- سیخی کباب داخلش اضافه می‌کرد و به قول معروف دست بده داشت»

او کسی بود که اعتقاد و اخلاق را در کار درآمیخته و درعین فعالیت کاری، با پرورش روح خود به عارف و شاعری بزرگ در همین بازار تبدیل شده بود. بازار امروز ما سخت تشنه مرشدهایی است که اخلاق را در تجارت و کسب و کار هدف قرار داده و اعتقاد داشته باشند: «ثروت آدم نظر است نه زَر».

او می‌گفت: «روزی تو همیشه می‌رسد؛ گاهی کم است و گاهی زیاد، ولی روزی حداقل را خدای متعال قطع نمی‌کند»؛‌‌ همان که روی دخل چلوکبابی خود نوشته بود: «نسیه و وجه دستی داده می‌شود؛ حتی به جنابعالی!»

مرشد هر روز صبح با آب گردان مسی خالی غذایی که شب گذشته به منزل آورده بود، از منزل خود بیرون می‌آمد و به طرف بازار ـ پله‌های نوروزخان ـ به راه می‌افتاد. صاحبان مغازه‌های اطراف و داخل بازار، چون حاج مرشد را می‌شناختند، به او سلام می‌کردند. مرشد پاسخ سلام آن‌ها را می‌داد و گاهی می‌گفت: «سلام بابا، باصفا باشی».

 

 

وارد دکان که می‌شد کارگران قبلاً آمده بودند و مقدار زیادی از کار‌ها را کرده بودند. عبای خود را در می‌آورد و در کشو میز می‌گذاشت. دو یا سه عدد عبا به رنگهای قهوه ای وسیاه داشت که همیشه بر دوشش می انداخت و فقط موقع کار در مغازه یا داخل منزل آن را بر می داشت. روپوش سفید بلندی به تن می‌کرد، وضو می‌گرفت، داخل آشپزخانه می‌رفت و به غذا‌ها سر می‌زد و برای ظهر آماده می‌کرد.

هنگام ظهر پذیرایی مشتریان شروع می‌شد و تا ساعت دو تا سه بعدازظهر طول می‌کشید. اگر غذای او کباب بود، تکه گوشتی در دهان می‌گذاشت. پس از جویدن، آن را داخل دریچه‌ای که به مغازه باز می‌شد و گربه‌ها می‌آمدند، پرت می‌کرد تا گربه‌ها هم بی‌بهره نمانند. برای نماز، گونی برنجی زیر پای خود می‌انداخت و مهر بزرگی را که داشت، روی گونی برنجی می‌گذاشت و روی گونی نماز ظهر و عصر خود را می‌خواند.

فیلم: چرا دیگر کاسبی چون «مرشد چلویی» نداریم؟


جناب مرشد در جلوی آشپزخانه ای که ایستاده بود، گفته بود کسانی که می خواهند غذا بیرون ببرند، هدایت کنید تا از نزد او بگذرند. بیشتر کسانی که غذا بیرون می بردند، بچه ها و نوجوانانی بودند که برای کارفرمایان و صاحبان مغازه‌های بازار غذا می‌گرفتند و می‌بردند و خودشان از آن غذا محروم بودند. مرحوم مرشد به کودکی که با ظرف غذا قصد خروج داشت، تکه کباب یا لقمه گوشت می‌داد یا اگر تمام شده بود، ته دیگی زعفرانی داخل روغن می کرد و دهان آن پسربچه یا نوجوان می گذاشت.

مرشد می گفت: «این اطفال خودشان می آیند در مغازه و بوی غذاها را استشمام می کنند و دلشان می خواهد و بدین طریق من از همان غذایی که می برند به آنها می چشانم تا اگر استادشان به آنها نداد، لااقل چشیده باشند.» و این جدا از صف فقیران و مسکینانبود؛ افرادی که معمولاً عائله مند بودند و بعضی مورد شناسایی مرحوم مرشد قرار داشتند، هر روز می آمدند و به نسبت تعداد عائله خود غذای رایگان و خرجی یومیه می گرفتند.

لباسی که موقع نماز به تن داشت،‌‌ همان روپوش سفیدی بود که موقع کار تن کرده بود، به همراه شلوار چلوار سفید که زیر جامه پوشیده بود و عرقچینی سیاه رنگ بسیار نرمی که به سر داشت. چهره سفید و نورانی مرحوم مرشد با روپوش سفید و قد بلند داخل مغازه، واقعاً دیدنی بود. شلوار بسیار ساده چلوار به پا می کرد. گیوه هی سفید برپا داشت که اغلب، پشت آن را می خوابانید و همیشه با همین گیوه ها و به همین سادگی به مغازه و محافل می رفت.

بیشتر شب‌ها موقع اذان مغرب، مرشد به مسجدی که مقابل کوچه آن‌ها نزدیک دروازه دولاب بود، (و هنوز هم هست) می‌رفت و در آن مسجد نماز جماعت می‌خواند. سپس به خانه برمی گشت، کمی در منزل می‌نشست، وقتی همه می‌خوابیدند، در اطاق کوچک زیرپله خلوت می‌کرد.

همواره تاکید داشت روزی تو همیشه می رسد؛ گاهی کم است و گاهی زیاد، ولی روزی حداقل را خدای متعال قطع نمی کند. مثل جوی آب؛ گاهی آب زیاد وتندی در جوی می آید و گاهی هم آب کم می شود، اما قطع نمی شود: «آب باریک بند نمیاد، آب باریک همیشه میاد»! موقعی که روغن روی غذای مشتری می ریخت، ملاقه راکه با دست بالا می برد، می گفت: «گول نخوردی!» یا «شیطون گولت نزنه»!

فیلم: چرا دیگر کاسبی چون «مرشد چلویی» نداریم؟


هر حرفی که می زد، به دنبالش می گفت: «گوشی دستته؟» اگر کسی خسته می شد، به او می گفت:«آدم عاشق خسته نمی شه، از حال می ره» کسی که قرض می گرفت، و پولش را نمی آورد و می گفت، فردا می دهم، می گفت: «فردای قیامت را می گه!» اگر کسی ستمی یا بدی از او سر می زد، می گفت:«هر چیزی از نازکی پاره می شه، الا ظلم که از کلفتی پاره می شه». می گفت: «یتیم، نامه خودش را هوایی پست می کند». او که کلامش مملو از شعر و مثال بود، وقتی کلامش را تمام می کرد، از شنونده می‌پرسید: «بیداری؟» حاج مرشد می فرمود: «فکر نکنید که در عالم مرد خدا نیست. بلکه بر عکس بین مردم اولیای خدا یافت می شود، ولی چوب گمنامی خورده اند و مردم آنها را نمی شناسند.»

زنده یاد حاج مرشد ابتدا در شمیران به اتفاق مرحوم آقا مصطفی چلویی و آقای جدا مغازه چلوکبابی داشتند. بعدها این سه نفر از مسجد هم جدا شدند. مرحوم آقا مصطفی، در بازار نرسیده به مسجد جامع تهران در یک زیرزمین بزرگ مشغول به کار شد. مرحوم حاج مرشد هم در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران که بازار نجارها بود، مغازه ای خرید و سالهای متمادی در این مغازه به کار چلویی اشتغال داشت و تا زمان حیات نیز در همین مغازه ماند.

روی دیوارهای داخل سالن، عکسهایی به شکل مینیاتور قدیمی، که داخل قاب آویزان بود و در آن صحنه های مصیبت ومشقت اهل جهنم را نقاشی کرده بودند و شیاطینی که آنها را شلاق می زدند، به چشم می خورد. دو تابلوی دیگری روی دیوار داخل سالن وجود داشت که دو نیم بیت شعر به طور جداگانه به خط نستعلیق روی آن نوشته شده بود. آن دو نیم بیت که جمعاً یک بیت شعر بود، بیت ذیل بود:

«ساعتی در خود نگر تا کیستی؟
از کجایی، وزچه جایی، چیستی؟»

تمام پندها و نصایح مرحوم مرشد، امر به معروف و نهی از منکر بود اما او خود در گام نخست نماد عینی و برجسته معروف و متضاد واقعی منکر بود و اینچنین بود که همچنان قبر ساده‌اش در ابن باویه، سیل مشتاقانی را دارد و بعید است سنگ قبرش را خاک بگیرد. مغازه‌اش هنوز در بازار هست و هنوز تابلوی «نسیه داده می‌شود، حتی به جنبعالی» بر روی دیوار نصب شده اما ظاهراً با رفتن مرشد چلویی و واگذاری مغازه، دیگر خبری از دو صف فقرا و مشتری‌ها نیست و رسمی که مرشد داشت به تاریخ پیوست. روحش شاد که بسیاری را سیر کرد، بدون آنکه منتی بر کسی بگذارد

منبع : تابناک




تاریخ : دوشنبه 93/8/5 | 1:42 عصر | نویسنده : | نظر

 

سردار علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران در گفت وگوی 2 هفته پیش خود با خبرگزاری فارس درباره حضور نیروهای فرامنطقه ای در اطراف ایران، خلیج فارس و کشورهای منطقه اظهار کرد: «در سال 91 میلادی یک میلیون نفر نیروی آمریکایی در منطقه حضور داشتند در حالی که خودشان آن را 550 هزار نفر اعلام کردند اما طبق رصد و شنودهای ما، این تعداد چیزی حدود یک میلیون نفر بود. امروز هم آنها قصد دارند نیروهای خود را در مناطق نزدیک به منطقه مثل کویت، عربستان، عمان یا جزیره دیه گو گارسیا به عنوان نیروی احتیاط استقرار دهند.» حضور آمریکایی ها در مناطقی نظیر افغانستان، پاکستان، ترکیه، بحرین، عربستان و برخی کشورهای شمال ایران و حضور یگان های دریایی آنها در خلیج فارس برای افکار عمومی، موضوعی روشن و شناخته شده است اما آنچه درباره آن کمتر سخن به میان آمده است، حضور نیروهای نظامی آمریکا در جزیره «دیه گو گارسیا»ست که به عنوان یکی از مهم ترین پایگاه های فرامرزی ارتش آمریکا برای دخالت در امور منطقه ای از آن استفاده می شود.

 

موقعیت جغرافیایی

جزیره دیه گو گارسیا در اقیانوس هند، در 3800 کیلومتری چابهار، 3500 کیلومتری آفریقا و شرق اندونزی، 2000 کیلومتری هند، 4500 کیلومتری خلیج فارس و 5000 کیلومتری استرالیای غربی واقع شده است.این جزیره V شکل است که روی باز آن به سمت شمال و شمال غربی قرار دارد، ساحلی به طول37 مایل دارد و 7 درجه زیر خط استوا قرار گرفته است. عمق این جزیره 20 الی 50 متر و ارتفاع آن نیز بین 120 تا 140 سانتیمتر بالاتر از سطح دریاست.

جزیره دیگو گارسیا

 

دست به دست شدن جزیره میان استعمارگران

«دیه گو گارسیا» برای اولین بار در اوایل قرن شانزدهم میلادی توسط پرتغالی ها کشف شد و اعتقاد بر این است که نام این جزیره نیز از نام فرمانده کشتی یا نام کاشفان اولیه آن گرفته شده است. این جزیره تا قرن 18 میلادی که فرانسوی ها آن را تصرف کردند، غیر مسکونی بود و فرانسه  طی قرن 18 و 19 با آوردن کارگران و بردگانی از قبایل آفریقایی و دهقانان هند شرقی مردمانی را در این جزایر ساکن کرد که به «چاگوسیان» مشهور شدند.سرانجام در جریان جنگ های انگلیس و فرانسه بود که دیه گو گارسیا به تصرف انگلیسی ها درآمد و از سال 1814 تا 1965 به عنوان یکی از متعلقات «موریس» شناخته شد. سپس جزایر «چاگوس» که شامل دیه گو گارسیا نیز می شد از موریس جدا و به سرزمین های بریتانیا در اقیانوس هند ضمیمه شد.

جزیره دیگو گارسیا

 

جزیره در اجاره آمریکا؛ جایی برای بومیان نیست

در سال 1971، ساکنان بومی جزیره دیه گو گارسیا در پی توافق بین بریتانیا و آمریکا و واگذاری این جزیره به ایالات متحده برای استفاده به عنوان پایگاه نظامی، به زور و در شرایط بسیار سختی اخراج و به جزیره موریس رانده شدند. شمار این افراد بومی در این سال حدود 2 هزار نفر بود که در برگیرنده شماری از اخلاف کارگران هند شرقی و بردگان آفریقایی بودند. اگر چه از میزان و مبلغ مالی قرارداد و توافقات آمریکا و انگلیس اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما گفته می شود بریتانیا به ازای واگذاری این پایگاه حدود 14 میلیون دلار تخفیف از آن ها برای خرید و استقرار سیستم دفاع موشکی پولاریس در خاک انگلیس گرفته است. به این ترتیب، هرگونه فعالیت دیگر در این جزیره ممنوع اعلام شد؛ هرچند بومیان موسوم به چاگوسیان بارها برای بازگشت به سرزمین خود از انگلستان شکایت نیز کرده اند.

 

جزیره دیگو گارسیا

 

زرادخانه آمریکایی در اقیانوس هند مجهز می شود

این جزیره که به علت نزدیکی به ذخائر نفتی در خلیج فارس، اهمیت خاصی دارد، از زمان واگذاری به آمریکا دچار تغییرات و تحولات گسترده و عمیقی شد و تجهیزات پیشرفته نظامی و دریایی زیادی در آن مستقر شده است که تجهیزات سوخت رسانی، پشتیبانی، اطلاعاتی، رهگیری، هوایی و دریایی از جمله آنهاست که دیه گو گارسیا را به قدرتمندترین و مجهزترین و البته امنیتی ترین پایگاه نظامی آمریکا تبدیل کرد. این پایگاه که پس از تحولات اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی در ایران و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی، به شدت تجهیز شد، در دوران جنگ سرد نیز نقش بسیار استراتژیکی در مقابله آمریکا با روسیه داشت. زمان جنگ شوروی و افغانستان هم پروازهای جاسوسی آمریکا از این جزیره انجام می شد. دیه گو گارسیا دارای تجهیزات بسیار پیشرفته نظامی، اطلاعاتی و مخابراتی است. در جنوب این پایگاه، مرکز ارسال پیام (Transmitter Site) قرار دارد که امکان برقراری تماس میان سواحل، کشتی ها و هواپیماها را با مراکز مورد نظرشان فراهم می کند. «گروه امنیت دریایی» (Naval Security Grup) نیز در این جزیره مستقر است. این گروه، فعالیت های فوق سری در زمینه های مختلفی در راستای منافع ملی آمریکا دارد که از جمله آن ها می توان به هدایت عملیات ها، فراهم سازی تجهیزات لازم برای دریافت و ارسال سریع پیام های سری اشاره کرد. پس از دوران جنگ سرد، آمریکا  از دیه گو گارسیا برای حملات نظامی متعدد استفاده کرده است. برای مثال سال 1991 در جنگ اول خلیج فارس با عراق، سال 2002 در حمله به افغانستان و در سال 2003 در حمله به عراق نیز از این پایگاه برای حملات هوایی توسط بمب افکن های خود استفاده های بسیار کرده است. هم اکنون نیز بمب های پیشرفته لیزری و نفوذکننده در زمین موسوم به bunker buster درکنار بمب افکن هایی نظیر B52 و B1 Lancer در این زرادخانه بزرگ آمریکایی مستقر هستند. همچنین واحد مرکزی برای بررسی اطلاعات ماورای جوی این کشور نیز در جزیره فوق مستقر شده است.

جزیره دیگو گارسیا

 

جولان CIA در جزیره

در سال 2006 از سوی برخی روزنامه ها مثل گاردین ادعای استفاده از این پایگاه توسط آمریکا در سال 2002 به عنوان محل انتقال پروازهای حامل مظنونین تروریستی یا وابستگان به القاعده به گوانتانامو برای شکنجه های غیر انسانی و گرفتن اعترافات مطرح شد که شورای اروپا نیز در ژوئن 2007 از این ادعا حمایت کرد. هرچند در آن زمان (2006) جک استراو وزیر خارجه وقت انگلیس، این موضوع را در پارلمان رد کرد و گفت که در این زمینه آمریکایی ها مکرر صحبت و آنها نیز این اتهام را رد کرده اند، اما 2 سال بعد دیوید میلیبند وزیر خارجه بعدی انگلیس برای نخستین بار پذیرفت که پرواز های پنهانی سیا برای انتقال مظنونان تروریستی در سال 2002 برای سوخت گیری دست کم دو بار در این جزیره فرود آمده اند.

جزیره دیگو گارسیا

 

مذاکره برای تمدید اجاره تا 2036

قرارداد واگذاری این جزیره به آمریکا که سال 1966 به امضا رسید، 50 ساله بوده که این قرارداد سال 2016 به پایان می رسد اما گفته می شود که 2کشور در مذاکرات خود، که احتمالا از ماه های آتی شروع خواهد شد، در مورد تمدید این قرارداد تا سال 2036 (به مدت 20 سال دیگر) مذاکره خواهند کرد؛ توافقی که بازگشت بومیان جزیره به خانه اشغال شده شان را حداقل تا 20 سال دیگر غیرممکن خواهد ساخت.




تاریخ : پنج شنبه 93/3/1 | 10:22 صبح | نویسنده : | نظر

با گذشت زمان و رسیدگی های تخصصی به پرونده بابک زنجانی از معامله صوری این فرد به ارزش 8 هزار میلیارد با یکی از شرکت های تابعه نفت پرده برداشته شد. یک منبع آگاه در گفت وگو با فارس این معامله صوری و قلابی را تشریح کرد.وی گفت: شرکتی با نام س.ت.ب صاحب پروژه ای با نام ایران زمین بود. پروژه ای که در خیابان ایران زمین قرار بود یک مجتمع تجاری باشد.این منبع آگاه افزود: بابک زنجانی بزرگترین بدهکار نفتی کشور در سال 1390 زمین این پروژه را به مبلغ 225 میلیارد تومان خریده و توانسته بود جواز ساخت مجتمع تجاری بر روی این زمین را بگیرد.در نیمه اول سال 92 این زمین از سوی کارشناسان به رقم 800 میلیارد تومان کارشناسی می شود اما بابک زنجانی به این رقم اعتراض می کند.تنها چند روز بعد این ملک مجدد کارشناسی شده و این بار رقم 1700 میلیارد تومان برای آن تعیین می شود که از سوی بابک زنجانی مورد موافقت قرار می گیرد.وی افزود: چند روز بعد از این کارشناسی و تعیین قیمت شرکت س.ت.ب این ملک را به شرکت ت.پ.ک که از شرکت های وابسته به نفت است به قیمت 1700 میلیارد تومان می فروشد.اما نکته قابل توجه این است که همان روز و در همان دفترخانه به خصوص که از پیش و از سوی یک واسطه تعیین شده بود این ملک این بار به قیمت 8 هزار میلیارد تومان و از طرف شرکت ت.پ.ک به شخص بابک زنجانی واگذار می شود.در این میان هیچ پولی از بابک زنجانی بابت این نقل و انتقال گرفته نمی شود و بابک زنجانی این ملک را به عنوان ضمانت نقد شدن چک 2.5 میلیون یورویی خود به نفت واگذار می کند.اما باید به این نکته توجه داشت که سر دفتر مورد نظر به نام م.خ و همچنین فرد واسطه به نام ح.ن به ترتیب 8.5 و 2.5 میلیارد تومان از بابک زنجانی برای ثبت این معامله رشوه می گیرند.سردفتر ارزش معامله را 700 میلیون تومان یعنی یک هزارم رقم واقعی معامله قید می کند و به این ترتیب و با توجه به رقم 700 میلیون تومان دیون دولتی را به صندوق بیت المال واریز می کند.




تاریخ : دوشنبه 93/2/15 | 7:27 عصر | نویسنده : | نظر

پرتوهای ماورای بنفش از یک سو برای بدن لازم است و کمبود آن باعث کمبود ویتامین دی در بدن و ایجاد بیماری نرمی استخوان می شود و از سوی دیگر چنان چه مقدار پرتوی دریافتی کنترل نشود می تواند عوارض زیانباری برای سلامت اشخاص داشته باشد. از طرفی شیوه استفاده و نگهداری از لامپ های کم مصرف، مهم است و به همین دلیل مردم باید با آگاهی از روش صحیح استفاده از این لامپ ها، خطرهایش را به حداقل برسانند

لامپ کم مصرف

دولت دهم در ماه های پایانی فعالیت خود تعرفه واردات لامپ را به نصف کاهش داده است


همزمان با کاهش تعرفه لامپ در ماه های پایانی دولت دهم، این روزها بازار برق ایران شاهد ورود کانتینری از لامپ های غیراستاندارد چینی است که در این بین زنگ خطر روشن شدن لامپ های سرطان زا در خانه های ایرانی به صدا درآمده است


حالا عیب لامپ های چینی کجاست؟


لامپ های کم مصرف با لایه داخلی موسوم به"فلورسنت"اندود می شوند تا اشعه ماورای بنفش را به نور مرئی تبدیل کنند اما ممکن است برخی لامپ های چینی خوب اندود نشده باشند و اشعه ماورای بنفش از درزهای لایه فلورسنت به بیرون بتابد.


در لامپ چینی از پوشش های فسفری بسیار ارزان قیمتی استفاده می شود که نمی تواند کل سطح شیشه ای و حباب لامپ را پوشش دهد و از این رو از سطح پوشش داده نشده اشعه یو وی متصاعد می شود.


این لامپ ها حاوی بخارهای جیوه که جزو نوروتوکسین ها محسوب می شوند، هستند، به همین دلیل اگر بشکنند این بخارها وارد هوا می شوند و می توانند خطرناک باشند این بخارها به سرعت در هوا پراکنده و وارد ریه ها می شود و چون جیوه از فلزات سنگین است، سیستم اعصاب را درگیر می کند و ممکن است مسمومیت عصبی ایجاد کند.. از سوی دیگر، اشعه ماورای بنفش هم به مقدار ناچیزی تولید می شود که این نکته را نیز باید جدی گرفت


میزان تابش پرتوهای اشعه ماورای بنفش از یک لامپ معمولی فلورسنت بیش از 2800 نانومتر است که همین مقدار اشعه، باعث ایجاد تغییرات پاتولوژیک در سلول های پوست می شود

این در حالی است که هنوز مشخص نشده چند نانومتر اشعه مضر از لامپ های وارداتی بی کیفیت ساطع می شود و خطر آن ها چند برابر است


به دلیل افزایش تشعشعات یو وی و غیر استاندارد بودن سطح پوشش لامپ ها در آینده ای نزدیک مشکلاتی همچون بروز انواع سرطان ها را برای مردم ایجاد می کند


این تشعشعات عوارض جدی بر پوست و چشم دارد و از سوی دیگر سیستم ایمنی بدن را مختل می کند


افرادی که پوست حساسی دارند بیش از دیگران از این لامپ ها آسیب می بینند، چون میزان پرتوی ناشی از این لامپ ها از لامپ های معمولی بیشتر است، آسیب آن به پوست های حساس بیشتر خواهد بود


پیرپوستی در کشور زودرس است و آب مروارید نیز یکی دیگر از بیماری های شایع کشور به شمار می رود که تمام این موارد به دلیل پرتوگیری بیش از حدمردم از اشعه ماورای بنفش است


افرادی که روزانه بیش از 4 ساعت در معرض این نورها قرار می گیرند، باید از کرم ضدآفتاب استفاده کنند


بهتر است نور لامپ های فلورسنت را با نور زرد لامپ های معمولی ترکیب کنیم تا ضمن ایجاد روشنایی مطلوب تا حد زیادی از خطر تابش خالص این نورها کاسته شود


سطح بیرونی چشم  یا همان سفیدی چشم، زمانی که به مدت طولانی در معرض اشعه این لامپ ها قرار گیرد، رنگدانه های کاهی متمایل به قهوه ای ایجاد می کند که به تدریج پررنگ تر می شوند و سفیدی چشم را کدر می کنند. علاوه بر این، همه می دانیم اشعه یو وی در طولانی مدت باعث ابتلا به آب مروارید خواهد شد


و در ضمن:

توان قید شده روی لامپ های کم مصرف چینی معمولا غیرواقعی است به عنوان نمونه لامپ 13 وات به اسم لامپ 40 وات به مشتری عرضه می شود


حالا این همه خطرات جانی برای مردم به چه دلیل است؟


یک کارشناس بخش بازرگانی وزارت صنعت:

برخی از کالاهای وارداتی بر اساس توصیه و سفارش های دولت است. در واقع دولت به هر دلیل تشخیص داده که باید آن کالا از کشور هدف وارد شود و ما نیز ثبت سفارش می کنیم و جزئیات و کیفیت آن کالا دیگر به ما  ربطی ندارد و گمرک و سازمان استاندارد باید در این باره پاسخ گو باشند


و داستان از چه قرار است؟

وزارت نیرو 5 سال قبل تصمیم گرفت با هدف فرهنگ سازی برای استفاده از لامپ های کم مصرف اقدام به عرضه این محصول از شبکه توزیع دولتی کند، از طریق سابا (سازمان بهره وری انرژی) مناقصه ای برای خرید 50 میلیون لامپ کم مصرف برگزار کرد. در مورد این مناقصه نقاط ابهام زیادی وجود داشت. سابا در حالی تصمیم به خرید این حجم عظیم لامپ کم مصرف گرفته بود که تولیدکننده های وطنی سرسختانه با این تصمیم مخالف بودند و تزریق این حجم از محصول به بازار را غیرمنطقی می دانستند. بدتر آن که در این مناقصه بیش از 30 شرکت حضور یافتند و با وجود مراحل وقت گیر دریافت موافقت اصولی فعالیت صنعتی، بیش از سی شرکت بدون آنکه کمترین امکانات تولیدی داشته باشند در این مناقصه شرکت کردند و جالب تر این که 80 درصد سهم این مناقصه به همین شرکت ها رسید و سهم تولید کننده های واقعی از 20 درصد فراتر نرفت

برخی از این شرکت ها لامپ کم مصرف چینی را وارد کشور کردند و برای توزیع در اختیار سابا قرار دادند. حال سوال این جاست که با «وجود قانون استفاده حداکثری از توان داخلی» چگونه میلیون ها عدد لامپ چینی به اسم لامپ ایرانی وارد کشور شده است؟ برخی از این شرکت ها پا را از این نیز فراتر نهاده و لامپ چینی آماده مصرف را با قید نام ایرانی روی آن و جعبه هایی به زبان فارسی با عبارت «ساخت ایران» وارد کشور کردند


منبع روزنامه خراسان
http://www.khorasannews.com/News.aspx?id=5397547&type=1&year=1392&month=9&day=2

داود باقری عضو هیئت مدیره انجمن صنفی کارفرمایی تولیدکنندگان لامپ
مسعود اصغریان رضایی از کارشناسان ارشد موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران
مهندس علی گورانی رئیس اداره پرتوهای وزارت بهداشت
حجت کارگر کارشناس بهداشت محیط و حرفه ای
دکترمحمد نیلفروش زاده رئیس مرکز تحقیقات پوست و سالک
دکتر میلان جراح و متخصص بیماری های چشم و عضو سابق هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران




تاریخ : یکشنبه 92/9/10 | 12:10 عصر | نویسنده : | نظر