سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیر

به گزارش مرکز اطلاعات دارویی ایران سیر با داشتن آنزیم‌های طبیعی به جذب بهتر غذا کمک می‌کند. از طرفی به عنوان یک ضد نفخ عالی و یک ماده ضد انگل و کرم‌های روده‌ای شناخته شده است.

مصرف سیر یکی از بهترین درمان‌ها برای سرفه‌های شدید است و معمولا از شربت سیر برای درمان آن استفاده می‌شود.

سیر دارای ترکیبات ضد باکتری و ضدقارچی است و می‌تواند با انواع عفونت‌ها مبازه کند بدین منظور می‌توان از آن هم به صورت استعمال خوراکی و هم موضعی برای درمان قارچ‌ها و عفونت های باکتریایی پوست استفاده نمود.

تحقیقات متعددی نشان می‌دهد که سیر می‌تواند از سیستم قلبی و عروقی محافظت نماید زیرا می‌تواند میزان کلسترول و تری گلیسرید در خون را کاهش داده و تجمع پلاکت‌ها را مهار کرده و میزان فیبرینولیز را که لخته را از بین می‌برد، افزایش دهد.

از سیر همچنین به عنوان یکی از درمان‌های کاهنده فشار خون یاد شده است زیرا می‌تواند مویرگ های ریز را باز کرده و ریتم قلب را تنظیم کند.

مطالعات نشان داده‌اند که خوردن منظم سیر باعث کاهش احتمال ابتلا به سرطان‌های مری، معده و روده بزرگ می‌شود. این اثرات به این علت است که سیر از تشکیل مواد سرطانزا جلوگیری می‌نماید.

سیر حاوی ترکیبات سولفورداری است که از رشد تومورهای سرطانی خصوصا در سینه و پوست جلوگیری می‌نماید. مهم‌ترین اثر جانبی سیر خوراکی، ایجاد بوی بد در تنفس و بدن است.

مصرف بیش از حد سیر با معده خالی باعث ناراحتی های گوارشی می‌شود. همچنین گزارش‌هایی مبنی بر واکنش‌های آلرژیک در اثر استفاده زیاد سیر خام وجود دارد.

تهیه سیر به صورت پودر باعث می‌شود عصاره آن به فرم خالصتر در اختیار مصرف‌کننده قرار گیرد. همچنین استفاده از سیر به صورت کپسول می‌تواند از ایجاد بوی بد در دهان جلوگیری و بلع آن را آسان‌تر کند.

سیر بر متابولیسم داروها تاثیری ندارد، اما بهتر است که از مصرف همزمان مقدار زیاد آن با داروهای ضد انعقاد اجتناب کرد. همچنین بهتر است 107 روز پیش از اعمال جراحی نیز از مصرف سیر زیاد خودداری شود زیرا زمان خونریزی را افزایش می‌دهد.

مصرف مقدار کم سیر در دوران شیردهی و بارداری مجاز است اما به علت تاثیری که بر بو و طعم شیر دارد برخی نوزادان را ناراحت می‌کند بنابراین بهتر است از مصرف سیر در دوران شیردهی اجتناب شود.

گفتنی است سیر دارای غلظت بالای مواد سولفوردار است و ماده‌ای به نام آلیسین ماده فعال سیر را تشکیل می‌دهد که اکثر خواص سیر را به آلیسین نسبت می‌دهند.

آلیسین زمانی در سیر تولید می‌شود که حبه سیر خورد شده یا جویده شود در این صورت ترکیب سولفور داری به نام آلیین (alliin) تحت تاثیر آنزیمی ‌به نام آلیناز به آلیسین تبدیل می‌شود. به علت این‌که آلیناز در اثر گرما از بین می‌رود سیر پخته شده اثرات درمانی کمتری دارد

منبع



برچسب‌ها: سیر ؛ داروی سرفه‌های شدید

تاریخ : شنبه 88/6/28 | 9:42 عصر | نویسنده : | نظر

مدت ها بود با پدر و مادرش حرف نمی زد. یک بار برای همیشه آن ها را تهدید کرد. تصمیم خود را گرفته بود. او فقط با یک نفر ازدواج می کرد آن هم دختر مورد علاقه اش. بی بروبرگرد. نصحیت ها و توصیه ها و وساطت ها و گوشه و کنایه ها هیچ فایده ای نداشت و خانواده، سردرگم و پریشان قصد داشت موضوع را حل کند؛ اما چگونه؟ پسر جوان هنوز سربازی نرفته بود، شغل مناسبی نداشت. پس اندازی  نداشت و با یک سرسودایی می خواست با دختر مورد علاقه اش به جنگ مشکلات برود. پشت خانواده از تصور تصمیم غیرعاقلانه و ناگهانی او در قدم بعدی می لرزید. آن ها چه کرده بودند؟ کجای راه به خطا رفته بودند؟ کدام الگوی نادرست را برای او به نمایش گذاشته بودند؟

جدایی
ادامه مطلب...

برچسب‌ها: آغاز آتشین، پایان سرد

تاریخ : جمعه 88/6/27 | 12:39 عصر | نویسنده : | نظر

حرم مطهر حضرت علی علیه السلام‌علی علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به کوفه درصدد‌ ‌حمله به شام برآمد و ‌حکام ایالات نیز در اجرای فرمان آن‌حضرت تا‌ حد امکان به بسیج‌ ‌پرداخته و گروه‌های تجهیز شده را به‌خدمت وی اعزام داشتند.‌‌‌ ‌تا اواخر شعبان سال‌ ‌چهلم هجری نیروهای اعزامی از اطراف، وارد کوفه شده و به اردوگاه ‌<نخیله> پیوستند،علی‌ ‌علیه السلام گروه‌های فراهم شده را‌ ‌سازمان رزمی داد و با کوشش شبانه روزی، خود در‌ ‌مورد تأمین و تهیه کسری ساز و برگ ‌آنان، اقدامات لازمه را به عمل آورد، فرماندهان و‌ ‌سرداران‌ ‌او هم که از رفتار و کردار معاویه و مخصوصا از نیرنگ‌های عمرو عاص دل پرکینه داشتند ‌در این کار مهم آن حضرت را یاری نمودند و بالاخره در‌ ‌نیمه دوم ماه‌ ‌مبارک رمضان از سال چهلم هجری، علی علیه السلام پس از ایراد یک خطابه ‌غرا تمام‌ ‌سپاهیان خود را به هیجان آورده و آنها را برای‌ ‌حرکت به سوی شام آماده نمود، ولی در‌ ‌این هنگام خامه تقدیر، سرنوشت دیگری را برای او ‌نوشته و اجرای طرح وی را عقیم‌ ‌گردانید.‌‌فراریان خوارج، مکه را مرکز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن‌ ‌از آنان به اسامی <عبد ‌الرحمن بن ملجم> ، <برک بن عبد الله> و <عمرو بن بکر> در یکی از‌ ‌شب‌ها گرد هم آمده و از گذشته مسلمین صحبت می‌کردند، در ضمن گفتگو به این ‌نتیجه رسیدند‌ ‌که باعث این همه خونریزی و‌ ‌برادر کشی، معاویه و عمرو عاص و علی علیه السلام‌ ‌می‌باشند و اگر این سه نفر از میان ‌برداشته شوند مسلمین به کلی آسوده شده و تکلیف‌ خود را معین می ‌کنند.‌ این سه نفر با هم، پیمان بستند و آن‌را به سوگند‌ ‌مؤکد کردند که هر یک از آنها داوطلب کشتن ‌یکی از این سه نفر باشد. عبد الرحمن بن‌ ‌ملجم‌ ‌متعهد قتل علی علیه السلام شد، عمرو بن بکر عهده ‌دار کشتن عمرو عاص گردید،‌ ‌برک بن ‌عبد الله نیز قتل معاویه را به گردن گرفت و هر یک‌ ‌شمشیر خود را با سم مهلک‌ ‌زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد. نقشه این قرار ‌داد به طور محرمانه و سرّی‌ ‌در مکه کشیده شد و‌ ‌برای اینکه هر سه نفر در یک زمان مقصود خود را انجام دهند، شب‌ ‌نوزدهم ماه رمضان را ‌که شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار‌ می‌مانند، برای‌ ‌این منظور انتخاب کردند و هر یک از آنها برای انجام مأموریت خود به سوی ‌مقصد روانه‌ ‌گردید، عمرو بن بکر برای کشتن عمرو عاص‌ ‌به مصر رفت و برک بن عبد الله جهت قتل‌ ‌معاویه رهسپار شام شد. ابن ملجم نیز راه کوفه را ‌پیش گرفت.‌ ‌برک بن عبد الله‌ ‌در شام به مسجد رفت و در شب نوزدهم در صف یکم نماز ایستاد و چون ‌معاویه سر بر سجده‌ ‌نهاد، برک شمشیر خود را فرود آورد‌ ‌ولی در اثر دستپاچگی شمشیر او به جای فرق معاویه‌ ‌بر ران وی اصابت نمود.‌ معاویه زخم شدید برداشت و فوراً به خانه خود منتقل و‌ ‌بستری گردید و ضارب را نیز پیش او ‌حاضر ساختند، معاویه گفت تو چه جرا‡تی داشتی‌ ‌که‌ ‌چنین کاری کردی؟‌ ‌برک گفت امیر، مرا معاف دارد تا مژده دهم. معاویه گفت‌ ‌مقصودت چیست؟ برک گفت همین ‌الان علی را هم کشتند، معاویه او را تا تحقیق این‌ ‌خبر‌ ‌زندانی نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و به روایت بعضی (مانند‌ ‌شیخ مفید) ‌همان وقت دستور داد او را گردن زدند.‌ ‌عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف یکم به نماز ایستاد. اتفاقاً در‌ ‌آن‌شب عمرو عاص را تب شدیدی رخ داده بود‌ ‌که از التهاب و رنج آن، نتوانسته بود‌ ‌به مسجد برود و به پیشنهاد پسرش، قاضی شهر را برای ‌ادای نماز جماعت به مسجد فرستاده بود!‌ ‌پس از شروع نماز در رکعت اول که قاضی سر به سجده داشت عمرو بن بکر با یک ضربه ‌شمشیر او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد‌ ‌بلند شد و نماز نیمه تمام‌ ‌ماند و قاتل بدبخت دست بسته به چنگ مصریان افتاد، چون خواستند ‌او را نزد عمرو عاص‌ ‌ببرند مردم وی را به عذاب‌های‌ ‌هولناک عمرو عاص تهدیدش می‌کردند. عمرو بن بکر گفت، مگر‌ ‌عمرو عاص کشته نشد؟ ‌شمشیری که من بر او زده‌ام اگر وی از آهن هم باشد‌ ‌زنده‌ ‌نمی‌ماند. مردم گفتند آن کس که تو او را کشتی قاضی شهر است نه عمرو عاص!‌ عمرو آن وقت فهمید که اشتباها قاضی بیگناه را به جای عمرو عاص کشته است‌‌ ‌لذا از ‌کثرت تأسف نسبت به مرگ قاضی و عدم اجرای مقصود‌ ‌خود شروع به گریه نمود و چون‌ ‌عمرو عاص علت گریه را پرسید او گفت من به جان خود ‌بیمناک نیستم بلکه تأسف و اندوه‌ ‌من از مرگ قاضی‌ ‌و زنده ماندن توست که نتوانستم مانند رفقای خود مأموریتم را‌ ‌انجام دهم ! عمرو عاص جریان ‌امر را از او پرسید و عمرو بن بکر مأموریت سری خود‌ ‌و‌ ‌رفقایش را برای او شرح داد. آنگاه به دستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گـردیـد‌. ‌بـدیـن تـرتـیـب مـأمـوریـن قـتـل عـمـرو عـاص و مـعـاویه‌ ‌چنان که باید و شاید نتوانستند مقصود‌ ‌خود را انجام دهند وخودشان نیز کشته شدند.‌‌اما سرنوشت عبد الرحمن بن‌ ‌ملجم؛ این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم به کوفه رسید ‌و بدون اینکه از تصمیم‌ ‌خود، کسی را آگاه کند در‌ ‌منزل یکی از آشنایان خود مسکن گزید و منتظر رسیدن شب‌ ‌نوزدهم ماه مبارک رمضان ‌شد.مقارن ورود ابن ملجم به کوفه، علی‌ ‌علیه السلام نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر می‌داد ‌حتی در یکی از روزهای ماه‌ ‌رمضان که بالای منبر بود‌ ‌دست به محاسن شریفش کشید و فرمود شقی‌ترین مردم این موها‌ ‌را با خون سر من رنگین ‌خواهد نمود. به همین جهت روزهای آخر عمر خود را‌ ‌هر شب در‌ ‌منزل یکی از فرزندان خویش مهمان می‌شد و در شب ضربت خوردن نیز در منزل دخترش ‌<ام کلثوم>‌ ‌مهمان بود.‌ ‌موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت و از سر شب تا‌ ‌طلوع فجر در تشویش بود،گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و حرکات‌ ‌ستارگان را در‌ ‌نظر می‌گرفت و هر چه طلوع فجر نزدیکتر می‌شد تشویش و ناراحتی آن‌حضرت ‌بیشتر می‌گشت‌ ‌به طوری‌که ام کلثوم پرسید:‌ ‌پدر جان چرا امشب این قدر ناراحتی؟فرمود دخترم من تمام‌ ‌عمرم را در معرکه‌ها و ‌صحنه‌های کارزار گذرانده‌ام و با پهلوانان و شجاعان نامی،‌ ‌مبارزه‌ها‌ ‌کرده‌ام،چه بسیار یک تنه بر صفوف دشمن حمله‌ها برده و رزمجوی‌ ‌عرب را به خاک و ‌خون افکنده‌ام؛ ترسی از چنین اتفاقات ندارم ولی امشب‌ ‌احساس می‌کنم‌ ‌که لقای حق فرا رسیده است.‌ بالاخره آن‌شب تاریک و هولناک به پایان رسید و علی‌ ‌علیه السلام عزم خروج از خانه را نمود ‌در این موقع چند مرغابی که هر شب در آن خانه‌ ‌در آشیانه‌ ‌خودمی‌خفتند پیش پای امام جستند و در حال بال افشانی، بانگ همی دادند و‌ ‌گویا می‌خواستند از ‌رفتن وی جلوگیری کنند!‌ ‌علی علیه السلام فرمود این مرغ‌ها‌ ‌آواز می‌دهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله‌ها بلند ‌خواهد شد! ام کلثوم از گفتار‌ ‌آن‌حضرت پریشان شد‌ ‌و عرض کرد پس خوب است تنها نروید.علی علیه السلام فرمود اگر بلای‌ ‌زمینی باشد من به ‌تنهایی بر دفع آن قادرم و اگر قضای آسمانی باشد‌ ‌که باید جاری‌ ‌شود.‌‌علی علیه السلام رو به سوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و‌ ‌بعد ‌داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و‌ ‌سپس به محراب رفت و به نماز نافله صبح‌ ‌ایستاد و چون به سجده رفت، عبد الرحمن بن ملجم با ‌شمشیر زهر آلود، ضربتی به سر مبارک آن‌حضرت فرود آورد و شمشیر او بر‌‌ ‌محلی که ‌سابقا شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود‌ ‌اصابت نمود و فرق مبارکش را‌ ‌تا پیشانی شکافت و ابن ملجم و همراهانش فورا گریختند. ‌‌

حضرت علی

خون از سر مبارک علی‌ ‌علیه السلام جاری شد و محاسن شریفش را رنگین نمود و در آن حال ‌فرمود: ‌‌بسم الله‌ ‌و بالله و علی مله رسول الله فزت و رب الکعبه ‌(‌سوگند به پروردگار کعبه که‌ ‌رستگار شدم.)

منبع



برچسب‌ها: امیرالمومنین علیه السلا‌م درمحراب شهادت

تاریخ : پنج شنبه 88/6/19 | 9:56 عصر | نویسنده : | نظر

butterflyدر زندگی من دورانی وجود دارد که خاطره آن، هیچ گاه از ذهنم محو نخواهد شد. دورانی که زیبایی برایم معنا و مفهوم خاصی داشت. اگر درست به خاطر آورده باشم، گمان می کنم آن زمان هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم. درست یک هفته یا شاید هم یک ماه پیش از آن که مسئولان یتیم خانه ای که به آن جا سپرده شده بودم، مرا به پیرمردی مهربان بسپارند. هنوز آن روزها در خاطرم هست. روزهایی را که در آن جا می گذراندم و چه تند از پی هم می گذشت. آن جا که بودم، طبق برنامه باید هر روز صبح از خواب بیدار می شدم. درست مثل سربازخانه ها. حتما می بایست تختم را مانند یک سرباز کوچک، مرتب می کردم. هنوز آفتاب پرتو نورانی خود را بر سطح زمین نگسترانده بود که باید همراه بیست یا سی نفر دیگر از بچه های یتیم خانه، برای خوردن صبحانه، به طرف ساختمان متروکه ای می رفتیم ساختمانی که با محل سکونت مان فاصله چندانی نداشت.آن روز را درست به خاطر ندارم اما فکر می کنم یک شنبه بود. صبحانه را خورده بودیم. داشتیم به سمت اتاق هایمان می رفتیم. در حیاط، چشمم به پیرمردی افتاد که او را «فاسبیندر» صدا می زدیم. همیشه تمام کارهای آن جا را، او انجام می داد ادامه مطلب...

برچسب‌ها: پروانه هاداستان کوتاه

تاریخ : سه شنبه 88/6/17 | 2:15 عصر | نویسنده : | نظر

بزرگ ترین اشتباه را من کردم مقصر اصلی خودم بودم که فکر می کردم با ازدواج دخترم با یک فرد مقیم خارج از کشور و فرستادن او به آن دیار، می توانم به دیگران فخر بفروشم! من تنها دخترم را قربانی خودخواهی خودم کردم و باعث سیاه بخت شدن او شدم.

ای کاش می مردم و این روزها را نمی دیدم و...این جملات بخشی از اظهارات زن میانسالی بود که تنها دخترش را به عقد یک جوان ?? ساله که در کشور استرالیا زندگی می کرد، درآورد بی آن که شناخت کافی و لازم از او داشته باشد.چند قدم آن طرف تر، روی نیمکت کنار راهروی مجتمع قضایی خانواده نیز زن جوانی نشسته و سرش را روی دیوار گذاشته بود و به آرامی گریه می کرد.

اشتباهگاهی از مادرش سوال می کرد هنوز وکیل مان نیامده است؟ وقتی جواب منفی مادر را می شنید، دوباره به فکر فرومی رفت و اشک می ریخت.به سراغ زن جوان رفتم تا از او درباره علت حضور و مراجعه اش به دادگاه سوال کنم، او که تمایل چندانی به گفت وگو کردن نداشت، گفت: هرچه می خواهید از مادرم بپرسید؛ او خودش از همه چیز خبر دارد و خیلی بهتر از من می تواند پاسخ تان را بدهد.

دوباره به سراغ مادرش رفتم و از او در این باره پرسیدم.زن میانسال که مشخص بود رنج فراوانی را متحمل شده است و آثار ندامت و پشیمانی در رفتار و گفتارش به خوبی مشاهده می شد، گفت: راستش را بخواهید مقصر اصلی در این ماجرا من بودم که تنها دختر و پاره تن خودم را قربانی خودخواهی ها و عقده های درونی ام کردم و بعد ادامه داد: اجازه بدهید قبل از این که درباره دختر بخت برگشته ام صحبت کنم به موضوعی اشاره کنم که در گذشته برایم اتفاق افتاد و باعث شد که من به یک فرد عقده ای مبدل شوم؛ اتفاقی که باعث شد مرتکب بزرگ ترین اشتباه در زندگی ام بشوم و دخترم را به این حال و روز بیندازم. به این امید که مادران دیگر مرتکب چنین اشتباهات غیرقابل جبرانی نشوند.

 

بخت در خانه مان را زده بود ولی...

واقعیت این است که ?? سال قبل هنگامی که هجده سال بیشتر نداشتم و تازه دیپلم متوسطه خود را گرفته بودم، یکی از اقوام به همراه خانواده به خانه ما آمدند و مرا برای پسر بیست و دو ساله خود که جوان سربه راه و درس خوانی بود و از هر حیث می توانست همسر شایسته ای باشد، خواستگاری کردند.

 ادامه مطلب...

برچسب‌ها: رویای زندگی در آن سوی آب

تاریخ : دوشنبه 88/6/16 | 9:9 عصر | نویسنده : | نظر

آیا کدام زن قسمت کدام مرد و کدام مرد قسمت کدام زن می شود؟ در این مورد یک قائده مخصوصی را بخوانندگان محترم کتاب ارائه می دهیم :

هر مرد و زنی که می خواهند باهم ازدواج کنند، بهتر است این قائده مخصوص ازدواجرا در نظر داشته باشند، اسم هر دو را بحساب (ابجد) شماره بندی کنندی و سپس شماره ها را با هم جمع نمایند و بعد پنج پنج آن شماره ها را طرح کنند و بیندازند اگر مابقی یک (1) یا سه (3) یا پنج (5) بماند، بدانید که آن ازدواج سر می گیرد و هر دو تا آخر عمر با هم با خوشی زندگی خواهند کرد، ولی اگر شماره های باقی مانده دو (2) و یا چهار (4) باشد، آن ازدواج سر نمی گیرد و اگر هم بگیرد میمنت و سروری در آن نیست.
(این حساب ابجد کبیر است ):
ا:(1) ب :(2) ج :(3) د:(4) ه‍:(5) و:(6) ز:(7) ح :(8) ط:(9) ی :(10) ک :(20) ل :(30) م :(40) ن :(50) س :(60) ع :(70) ف :(80) ص :(90) ق :(100) ر:(200) ش :(300) ت :(400) ث :(500) خ :(600) ذ:(700) ض :(800) ظ:(900) غ :(1000).
این حساب ابجد کبیر بود که برایتان نوشتیم ولی در پایان می نویسیم هر کاری دست خداست و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. و یقینا بدانید هر کاری برای خدا انجام گیرد ضرر و زیانی در آن نمی باشد و ما این قائده را از کتاب ریاض الانس نوشتیم

منبع

 

 



برچسب‌ها: کدام زن قسمت کدام مرد می شود؟

تاریخ : چهارشنبه 88/6/11 | 10:3 عصر | نویسنده : | نظر
<      1   2   3