در این خاک زرخیز ایران زمین*
نبودند جز مردمی پاک دین*
همه دینشان مردی و داد بود*
وز آن کشور آزاد و آباد بود*
چو مهر و وفا بود خود کیششان*
گنه بود آزار کس پیششان*
همه بنده ناب یزدان پاک*
همه دل پر از مهر این آب و خاک*
پدر در پدر آریایی نژاد*
ز پشت فریدون نیکو نهاد*
بزرگی به مردی و فرهنگ بود*
گدایی در این بوم و بر ننگ بود*
کجا رفت آن دانش و هوش ما*
که شد مهر میهن فراموش ما*
که انداخت آتش در این بوستان*
کز آن سوخت جان و دل دوستان*
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟*
خرد را فکندیم این سان زکار*
نبود این چنین کشور و دین ما*
کجا رفت آیین دیرین ما؟*
به یزدان که این کشور آباد بود*
همه جای مردان آزاد بود*
در این کشور آزادگی ارز داشت*
کشاورز خود خانه و مرز داشت*
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر*
گرامی بد آنکس که بودی دلیر*
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت*
نه بیگانه جایی در این خانه داشت*
از آنروز دشمن بما چیره گشت*
که ما را روان و خرد تیره گشت*
از آنروز این خانه ویرانه شد*
که نان آورش مرد بیگانه شد*
چو ناکس به ده کدخدایی کند*
کشاورز باید گدایی کند*
به یزدان که گر ما خرد داشتیم*
کجا این سر انجام بد داشتیم*
بسوزد در آتش گرت جان و تن*
به از زندگی کردن و زیستن*
اگر مایه زندگی بندگی است*
دو صد بار مردن به از زندگی است*
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم*
برون سر از این بار ننگ آوریم*
شود مردمی دین و آیین ما نگیرد خرد خُرده بر دین ما
بیاریم آن آب رفته به جوی مگر زان بیابیم باز آبروی
حکیم ابوالقاسم فردوسی
برچسبها: شعراز آنروز دشمن بما چیره گشت