دستت را می گذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع می کند به جوانه زدن ... سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود... بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد... زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا امام رئوف یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام ...
رویای زخمی پروانه
تاریخ : یکشنبه 91/2/3 | 10:4 عصر | نویسنده : | نظر