مدت ها بود با پدر و مادرش حرف نمی زد. یک بار برای همیشه آن ها را تهدید کرد. تصمیم خود را گرفته بود. او فقط با یک نفر ازدواج می کرد آن هم دختر مورد علاقه اش. بی بروبرگرد. نصحیت ها و توصیه ها و وساطت ها و گوشه و کنایه ها هیچ فایده ای نداشت و خانواده، سردرگم و پریشان قصد داشت موضوع را حل کند؛ اما چگونه؟ پسر جوان هنوز سربازی نرفته بود، شغل مناسبی نداشت. پس اندازی نداشت و با یک سرسودایی می خواست با دختر مورد علاقه اش به جنگ مشکلات برود. پشت خانواده از تصور تصمیم غیرعاقلانه و ناگهانی او در قدم بعدی می لرزید. آن ها چه کرده بودند؟ کجای راه به خطا رفته بودند؟ کدام الگوی نادرست را برای او به نمایش گذاشته بودند؟
ادامه مطلب...
برچسبها: آغاز آتشین، پایان سرد
تاریخ : جمعه 88/6/27 | 12:39 عصر | نویسنده : | نظر