دخترم 4 سال قبل از دانشگاه فارغ التحصیل شد و درست شبی که برایش جشن گرفته بودیم یکی از دوستان قدیمی همسرم به اتفاق خانواده اش از شهرستان به مشهد آمدند و میهمان ما شدند. ما چند روز از آن ها میزبانی کردیم و از حرکات و رفتارشان متوجه شدیم که قصد خواستگاری دارند. حدسمان درست از آب درآمد و دوست همسرم زهرا را برای پسرش خواستگاری کرد. دخترم با این موضوع به شدت مخالف بود و بهانه می آورد که می خواهد ادامه تحصیل بدهد و برای ازدواج آمادگی ندارد اما آن ها دست بردار نبودند و می گفتند تا ما از شما دختر نگیریم از این جا نمی رویم زن 55 ساله که با چشمان گریان به دایره اجتماعی کلانتری بانوان مراجعه کرده بود ادامه داد: از آن جا که پسر این خانواده کارمند رسمی یکی از ادارات بود حیف مان می آمد به او جواب رد بدهیم به همین خاطر من یک شبانه روز تلاش کردم تا بالاخره دخترم را به هر وعده و وعیدی بود راضی کردم که جواب بله را بگوید. متاسفانه من و همسرم با این تفکر اشتباه که چون «مهران» کارمند است نیازی به تحقیقات وجود ندارد جواب مثبت دادیم و با برگزاری مراسم عقدکنان ساده ای، دخترمان را عروس کردیم. ادامه مطلب...
برچسبها: در امتداد تاریکی :ازدواجی به رنگ خون!
تاریخ : چهارشنبه 88/6/11 | 2:16 عصر | نویسنده : | نظر
درباره وب
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
امکانات وب