سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به «بشیر» جواب بله گفتم که ته دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و نگران آینده ام بودم. ازدواج ما در واقع یک پیوند زناشویی نبود بلکه قراردادی برای حل اختلافات دیرینه ? طایفه بود و من بنابر تصمیم غلط ریش سفیدهای محل، قربانی یک تفکر اشتباه شدم. زن??ساله در دایره اجتماعی کلانتری خواجه ربیع مشهد افزود: ما اهل یکی از روستاهای دورافتاده هستیم و از روزی که یادم می آید بین دو طایفه در محل زندگی مان درگیری و اختلاف وجود دارد تا این که حدود ?ماه قبل پدربزرگ و عموهایم تصمیم گرفتند برای از بین بردن دشمنی های دیرینه، مرا به عقد پسری از طایفه مقابل درآورند و به این ترتیب بدون آن که نظری از من خواسته شود با پسری ازدواج کردم که هیچ شناختی از او نداشتم و از او بدم می آمد. اگرچه «بشیر» هم هیچ احساس علاقه ای نشان نمی داد و او حتی در این دوران کوتاه نامزدی چندبار مرا به باد کتک گرفته است! شکریه افزود: با این ازدواج نه تنها اختلافات قدیمی حل نشد بلکه در شب عقدکنان ما هم بین میهمانان درگیری به وجود آمد. با این وضعیت چون در محلی زندگی می کنیم که کسی حق ندارد حرف از طلاق بزند به ناچار و از روی ترس صدایم درنیامد و سعی داشتم با شرایط جدید زندگی ام کنار بیایم. من حتی در این مدت متوجه روابط نامشروع نامزدم با دختر موردعلاقه اش شدم، ولی جرات نمی کردم در این باره چیزی به کسی بگویم. اما مشکل ما از یک هفته پیش بغرنج تر شد تا جایی که می خواستم خودکشی کنم. ماجرا از این قرار است که من و بشیر برای مسافرت به مشهد آمدیم و به خانه یکی از دوستان شوهرم رفتیم. در آن جا چهره واقعی بشیر برایم نمایان شد چون او مرا در اتاقی زندانی کرد و در قبال اخذ پول از دوست حیوان صفت خود با توسل به زور و تهدید مجبورم می کرد تا بازیچه وسوسه های شیطانی مردان بوالهوسی شوم که به آن خانه رفت و آمد داشتند و ...! دیگر تحمل این فلاکت و بدبختی را نداشتم و می خواستم خودکشی کنم که راه فراری پیدا کردم و خودم را از آن خانه نجات دادم! در این لحظه شکریه اشک هایش را پاک کرد و با صدایی بغض آلود گفت: این ازدواج شوم نه تنها مشکلی را حل نکرد بلکه اگر خانواده ام بفهمند شوهر بی غیرتم چه بلایی به سرم آورده است اختلافات قبیله ای صدبرابر می شود. آخر چرا ریش سفیدها و بزرگ ترهای فامیل با این تصمیم اشتباه خود مرا قربانی کردند و این گونه سرنوشتم تباه شد! کاش هر ازدواجی با مشورت، نظرخواهی و فکر درست صورت بگیرد تا هیچ دختر و پسری بدبخت و بیچاره نشوند. من می خواهم از بشیر شکایت کنم تا به سزای عمل خود برسد!

منبع



برچسب‌ها: در امتداد تاریکی : ازدواج اجباری!

تاریخ : چهارشنبه 88/6/4 | 3:4 عصر | نویسنده : | نظر