هر روز که از عمرم می گذرد آشفته و دلتنگ تر می شوم، دیگر طاقت ندارم و تنها آرزویم از خدایی که به من نعمت بینایی داده تا این دنیای زیبا و مخلوقاتش را ببینم این است که هر چه زودتر چهره ? محبوب دلم را نشانم دهد و لحظه ای بتوانم سر بر روی شانه آنان بگذارم و با اشک و تمنا، قصه غصه هایم را به گوش عزیزانم بگویم و آرام بگیرم.
ادامه مطلب...
برچسبها: در امتداد تاریکی : چشم انتظار
تاریخ : پنج شنبه 88/12/13 | 4:30 عصر | نویسنده : | نظر